نوشته شده توسط : احسان

پسر ها هیچ وقت دونبال دو چیز نمی دوند . اتوبوس و دختر چون 10 دقیقه بعد یکی کی میاد !

--------------------------

سایه ام عاشق سایه ات شده می خواستم ببینم می تونیم همسایه شویم ؟

----------------------------

تو صحرای قلبم تو تنها شتری !

----------------------------------

یه بغل گل رز با یه دنیا احساس با یه سبد ستاره . می دم بهت ببر سر چها راه بفروش سودش نصف نصف !

----------------------------------

چه کار کردی که این همه طرفدار پیدا کردی ؟ هر جای شهر که می رم میبینم مردم تابلو هایی دستشون گرفتن که اسم تو روش نوشته شده:گوسفند زنده !!!

----------------------------------

آسمان را می خواهم برای عبور . جاده باریک است ! ماه را می خواهم برای نور را تاریک است ! تو را می خواهم برای نظافت عید نوروز نزدیک است !

-----------------------------------

تو که درخت زندگی من هستی که الاغم را به آن می بندم

------------------------------------

رفتم دم گل فروشی هر چی گشتم قشنگ ترین گلم رو ندیدم . آخه گوسفند ! چرا اون گل رو خوردی ؟

---------------------------

می خوای با سه شماره هیبنوتیزمت کنم و بگم چه جور آدمی هستی ؟ خوب پس با ? شماره آروم چشمات رو ببند : .... ?...... ?.......?.......

...................................................هنوز که چشمات بازه؟.................

...................................................می گم چشماتو ببند !................

..................................................چرا زیر چشمینگاه می کنی ؟.....

.............................................. اصلا نیازی به هیپنوتیزم نیست

                                             هر خری می فهمه چه قدر فضولی

------------------------------------

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

+- +- +- +- +- +-

بشین جمع ومنها کن ببین چندمین باره سر کار رفتی ؟

--------------

به دلیل ایام سوگواری از گفتن این جک معذوریم

-------------------------

از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من از شیشه پاک کن استفاده می کنم

--------------------------

از غضنفر میپرسن: از چه فصلی خوشت میاد میگه: از فصل جفت گیری

--------------------------------------------------------------------------------

غضنفر میره سربازی تو صف بوده سروانه میگه به چپ چپ به راست راست.... میبینه غضنفر همینجوری وایستاده میگه تو چرا به فرمانم عمل نمیکنی؟ غضنفر میگه جناب سروان شما اول تصمیم قطعی رو بگیرید بعد من انجام میدم !

--------------------------------------------------------------------------------

اس ام اس عاشقانه یه اصفهونی: اگه گنجیشک پریدن یادش برد . اگه شیرین فرهاد یادش برد . اگه ماهی دریا یادش برد . من پولی این یه اس ام اسی که به شما دادما یادم نیمیرد !!!!

 



:: موضوعات مرتبط: پیامک , ,
:: برچسب‌ها: پیامک ,
:: بازدید از این مطلب : 1385
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان
 
 

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
 

- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 1334
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان


 

قبر خالى
(شقایق آرمان )


براساس یك ماجراى واقعى
مورچه هاى نگران اطراف سنگ قبرت مى خزیدند و با هر خزش خود نبودنت را به یادم مى آوردند.
پرندگان قبرستان ده دور افتاده مان وقتى دختر بچه اى چون من را بالا سر قبرمادرش مى دیدند برایم مى خواندند.
انگارشعرپرنده ها، فصل ها را نمى شناخت. ردیف هایش اندوه داشت. مثل تمام ردیف هاى با نشان و بى نشان آدم هایى كه درهمسایگى ات دفن شده بودند.
در وزن ثابت زمان، پیاله پیاله گلاب ازچشمان آبى ام مى گرفتم وغبار روى سنگ قبر بى نامت را پاك مى كردم. سكوت مرگ آور قبرستان لبخندهایم را بى رنگ مى كرد.
مروارید هاى بدلى از گردنبند زمان مى ریخت، مثل روزهایى كه ازعمر دوازده ساله ام جدا مى شد.
یادم مى آید از همان لحظه هایى كه چشم گشودم جاى دست هایت روى شانه هاى یخ زده ام خالى بود.
وقتى بچه هاى هم سن و سالم ترس ها و شادى هایشان را با مادرانشان قسمت مى كردند من بودم و تنهایى.
یك روز بابا نشانى قبرت را داد.
مثل همه آدم هایى كه نمى دانند چطور باید مرگ بابا و مامان بچه اى را به او حالى كنند بابا هم مانده بود چطور این خبرتكان دهنده را به من بگوید.
اما بالاخره گفت و از آن روز به بعد من ماندم و سنگ قبرى تنها.
وقتى بادهاى ملایم شروع به وزیدن مى كردند بابا غصه دار مى شد.
مى گفت مامانت عاشق بادهاى بهارى بود و براى همین اسمت را «نسیم» گذاشتیم.كاش مى دیدى در آن روزهاى یكنواخت چطورهر روز دوان دوان یك راست از مدرسه راهى قبرستان مى شدم.
بچه ها خستگى هایشان را به خانه مى بردند و من به گورستانى سرد...
آن ها سیر تا پیاز آن چه را دركلاس درس گذشته بود كنار اجاق هاى گرم و دیگ هاى پر از غذاى مادرانشان تعریف مى كردند و من تنهاى تنها كوله بارم را به نقطه اى پر سكوت مى آوردم.
سكوت؛ مادر! سكوت.سكوت اندوهناكى كه ازسینه هر قبر بلند مى شد دلم را به هم مى ریخت.
شب ها خواب بیدارى مى دیدم.
انگارهیچ وقت بیدار نبودم.
بابا مى گفت سال ها پیش در شهرى بزرگ خانه اى داشتیم اما بعد از مردن تو این ده را براى رسیدن به آرامش و فراموشى روزهاى گذشته انتخاب كرده است.
وقتى بزرگ تر شدم بابا از روزهاى عاشق شدنتان هم برایم كمى گفت. هرچه صندوقچه قدیمى روى طاقچه را زیر و رو كردم یك عكس بیشتر از تو پیدا نكردم.
عكس را در كیف مدرسه اى ام مى گذاشتم و با خود به هر طرف مى بردم.
فكر مى كردم اگر بزرگ شوم شبیه تو زیبا و موطلایى خواهم شد!
دلم نمى خواست بچه ها بدانند مامان ندارم. اما یك روز حالم درحیاط مدرسه بد شد.
خانم ناظم گفت سرایدار را بفرستید بابایش را بیاورد.
شك كردم.
آخر اگر این اتفاق براى هر كدام از بچه هاى دیگر مى افتاد خانم «فنایى» -ناظم - زودى مادر بچه ها را صدا مى زد.
همان موقع بود كه فهمیدم همه شاگرد و معلم ها مى دانند من مامان ندارم.
از آن روز به بعد دیگر دلم نمى خواست پا به مدرسه بگذارم.
مى دیدم همه با من مهربانى مى كنند اما نمى فهمیدم همه از روى ترحم است.
بچگى بود و یك دنیا فكر نپخته.
بهار و عید داشت مى آمد ،
عید.
تخم مرغ هاى رنگ شده.
هفت سین و سبزه هاى تازه جوانه زده.
بوى عید اما در خانه خالى وبى مادرما نمى آمد.
حال بابا هم بهتر از من نبود.
آشفتگى و حرف هاى ناگفته درنگاهش بى داد مى كرد.
«مجنون آسمان «لیلا»ى عاشق را از زمین خانه مان ربوده است انگار... » باباهمیشه این را مى گفت. هروقت حرفت مى شد به جاى این كه بگوید مادرت؛ اسمت را بر زبان مى آورد، لیلا!
خیلى وقت پیش بالاى قبرت درخت نارنج كاشته بودم؛ با همین دست هاى كوچكم.
هرروز هوایش را داشتم. مى خواستم وقتى كنارت نبودم حس تنهایى نكنى. اسم درخت را گذاشتم نسیم. نسیمى كه شب و روز دورسرت بگردد و در فصل هاى سرد و گرم حق فرزندى را برایت به جا بیاورد.
........................
اما درست ۶ سال پیش در آخرین غروب اسفند اتفاق عجیبى افتاد. برایت هفت سین آماده كردم.
بابا این كار را دوست نداشت اما آخرش حریفم نشد و كارى را كه دوست داشتم انجام دادم.
سینى مسى بزرگى از بازار خریدم وبا جان و دل «سین» ها را برایت چیدم.
وقتى به انتهاى گورستان رسیدم یك مرتبه خشكم زد ،مثل شاخه هاى خشكیده گیلاس در زمستان.
چند كارگر با بیل و كلنگ به جان قبرت افتاده بودند.
سینى هفت سین از دستم افتاد.
به درخت نارنجى كه كاشته بودم تكیه دادم.
جیغ زدم.
با ناخن هاى ریزم بر خاك كنار قبرت چنگ انداختم.
دلم مى خواست كارگران را تكه تكه كنم.
زبانم بند آمده بود. آب دهانم خشك شده بود. اگر كارد مى زدند خونم درنمى آمد.
گفتم آهاى...! این قبر مادرمن است، ولش كنید.دست بردارید. دور شوید. چه كار مى كنید ؟
بعد از هوش رفتم. روى زمین افتادم...
كارگرها زن مرده شور را پیدا كردند و بالا سرم آوردند.
وقتى چشم گشودم خود را در اتاقكى دیدم.
با نفس بریده گفتم چطور جرأت كردید خانه مادرم را خراب كنید.
زن پیر با نگاهى پر از آرامش گفت : دخترم آن قبرخالى است !
دهانم بسته شده بود.
شاید مى خواستند با این دروغ سرو صدایم بخوابد.
اماآن ها دروغ نمى گفتند مادر !
بابا سال ها پیش این قبردروغین را براى تو خریده بود تا هر وقت از او نشانى تو را گرفتم بى چون و چرا بگوید مرده اى.
باورش برایم سخت بود و هنوزهم هست.
همان روز با صورتى خیس رفتم پیش بابا. نمى دانستم باید خوشحال باشم یا ناراحت.
كلاغ ها گاه و بى گاه مى خواندند.
تا به بابا برسم هزار و یك سؤال در ذهنم نقش بست.
آن روز مروارید هاى بدلى دیگرى از نخ پاره پاره گردنبند زمان افتاده بودند.
حقیقتى مخوف در خواب هاى بیدار و بیدارى هاى خواب آلود وجود داشت كه هنوز آن ها را نمى دانستم.
بالاخره بابا را دیدم.
شاید هیچ وقت فكر نمى كرد بى استفاده ماندن قبردروغین مادر دستش را پیش من رو كند.
گفتم بابا فقط بگو چرا ؟؟
بابا هق هق گریست.
سر زخم هاى كهنه اش با این سؤالم بازشد انگار.
آن روز غروب بابا دلش مى خواست به قعر زمین فرو رود اما به این سؤالم جواب ندهد.
با دیدن چهره در همم از پا در آمد.
دریك لحظه به اندازه هزاران سال پیر شد.
بعد برایم گفت كه چقدرعاشق هم بوده اید و در شب هاى عاشقى ته كوچه بن بست تان آه مى كشیده و لیلا لیلا مى خوانده براى چشم هاى آبى ات.
چشم هایش بى حال مى شد وقتى نامت را بر زبان مى آورد.
گویى هزاران سال عاشقت بوده و هست.
بابا قصه زیباى روزى را برایم تعریف كرد كه بالاخره برادرهایت را براى ازدواج راضى كرده بود.
بابا گفت : «زیر یك سقف رفتیم. با عشق. وقتى لیلا تو را حامله بود شرط گذاشت اگر دختر باشى نامت را بگذاریم نسیم.»
گاه لبخند كمى در هق هق و نفس هاى بریده اش شنیده مى شد. در میان گریه خندیدنش مثل خرناسه هاى یك عقاب زخم خورده بود روى تپه هاى پست.
بابا وقتى مى خواست جمله آخر را بگوید رویش را برگرداند.
«اما همین كه تو به دنیا آمدى گفت دیگر نمى خواهمت. بچه ات را بردار برو مال خودت. طلاق مى خواهم.
لیلاى من طلاق گرفت و رفت، براى همیشه.
بعد از مدتى شنیدم با یكى از دوستان برادرش ازدواج كرده است.لیلا خیانت كرد نسیم جان!
این حق من و تو نبود.
از همان روزدیگر برایم مرد.
در آن شهر بزرگ غریب هیچ آشنایى نداشتم.
پدر و مادرم درشهر دیگر زندگى مى كردند.
قبلا هشدار داده و گفته بودند لیلا تكه ما نیست بیا پى یكى از دختران شهر خودمان. اما زیر بار نرفتم. همین شد كه دستت را گرفتم و به این ده آوردمت.
همان موقع هم سنگ قبرى خالى خریدم تا هر وقت مادرت را خواستى بگویم آن جاست.
زیر خروارها خاطره.»
.....................................
مادر! حالا نسیمت بزرگ شده و در هر وزش بادهاى ملایم و ناملایم این سؤال را از خود مى پرسد كه چرا؟
دلم مى خواهد بدانم به كدامین جرم دختر یك روزه ات را براى همیشه تنها گذاشتى و رفتى ؟
هنوز براى دیدنت بر سر این قبر مى آیم.
شنیده بودم مردم گاهى به هم مى گفتند «قبرى كه براى آن گریه مى كنى مرده ندارد» اما هیچ گاه معنى این حرف را نفهمیده بودم.
هنوز هم منتظر مى نشینم.
تو را كم دارم؛ لحظه به لحظه.
به دختركان ،۱۷ ۱۸ساله هم سن خودم حسادت مى كنم.
حالا دیگر حتى در این گورستان هم كسى را ندارم.
دلم مى خواهد توهم روزى براى دختر بى تابت غذایى بیاورى كه گرم باشد مادر.در دنیاى آدم هاى زنده اى كه هنوز نفس مى كشند و زیر قبرى خیالى پنهان نشده اند. برگرد مادر!
 


 



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 1165
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

داستان های کوتاه و پند آموز

داستان درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه

 
زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»
 
 

داستان درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه

 
زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:
«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.»
درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»
 
 

الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه

 
یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت . ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.
 
 

داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده

 
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.
اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.
 
 

بی ریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر وحشی

 
نهایت عشق !
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: برچسب‌ها: داستان ,
:: بازدید از این مطلب : 1394
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

چند تا چيستان با جواب
۱- آن چيست که دو پا دارد و دو پاي ديگر هم قرض مي کند و مي رود و کسي هم به گردش نمي رسد؟

 2- آن چيست که هرچه از آن برمي دارند،بيشتر مي شود؟

 3-آن چيست که روز پر است و شب استراحت مي کند؟

 4-آن چيست که ورزشکاران به خاطر شکستنش جايزه مي گيرند؟

 5- آن چه گرد سبز رنگي است که اگر در آب بريزند،قرمز مي شود؟

 

پاسخ

1- دوچرخه

 2- چاه

 3- کفش 4

- رکورد

 5- حنا 



:: موضوعات مرتبط: چیستان , ,
:: برچسب‌ها: چیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 1340
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان
چند چیستان با جواب
 
 
 
 
 
 
 
 

1- آن چیست که یکی است و همیشه با تو است؟
2 - عجایب جنگل بی پایه دیدم، عجایب چادر بی سایه دیدم،

بدیدم صنعت پروردگارم، دوتا سوداگر بی مایه دیدم.

3- عجایب صنعتی دیدم در این دشت، درخت پرگلی بی سایه میگشت؟

4- آن چیست که از میان آب می گذرد، ولی خیس نمی شود؟
5- آن چیست که نمیتوانید ببینیدش، یا بچشیدش، یا با دستتان لمسش بکنید، ولی برای همه تان لازم است و همه جا هست؟

6 - آن جسم عجب چیست که بر چرخ پدید است

گه پرده ماه است و گهی حاجب شید است؟

7- نه دست دارد، نه پا دارد، از همه جا خبر دارد!

8- آن چیست که تا آسمان نگرید، اشکش روان نمی شود؟
9- آن چیست که نه دست دارد و نه پا، در همه جای زمین است و نمی رود به هیچ جا؟
10- آن چیست که نه دست دارد، نه پا، نه استخوان دارد، نه گوشت، ولی همیشه راه میرود و و هیچ وقت هم خسته نمی شود؟

11- آن چیست که خودش آب، دُشمنش آب؟
12- آن کدام دوبرادرند که در زیر یک کوه زندگی میکنند،و هیچ وقت خانه یکدیگر را نمی بینند؟

13- آن کدام شب تاریک است که در میان روز دیده میشود؟

14- این سر کوه، اَرّه اَرّه آن سر کوه، اَرّه اَرّه میان کوه، گوشت بره!
 

 
 
 

 

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

پاسخها

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

-

 1- خدا

 2- آسمان و خورشید و ماه

 3- آسمان پرستاره

4- نور

5- هوا

 6- ابر

7- باد

8- باران

9- خاک

10- آب جوی و رود

11- یخ

12- چشمها

13- سیاهی چشم

14- دندانها و زبان



:: موضوعات مرتبط: چیستان , ,
:: برچسب‌ها: چیستان ,
:: بازدید از این مطلب : 1232
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

يارو مهم میشه زیرش خط میکشن ، تازه تو امتحان هم میاد
---------------------------------------------------------------
ملا یه نفر رو تو خیابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی که توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! پس حتما عوضی گرفتم
---------------------------------------------------------------
به یکی میگن یه موجود نام ببر ، میگه يخ ... ، میگن آخه یخ که موجود محسوب نمیشه ، میگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است
---------------------------------------------------------------
نکته زمخت و نه چندان ظريف : هیچ وقت به رسانه ها کاملا اعتماد نکنید ، میدونید چرا ؟ چون اگر تبلیغات ماهواره را ملاک قرار بدهیم، مردم ایران کچل‌های چاقی هستند که ناتوانی جنسی دارند و می‌خواهند یک هفته‌ای ویزای کانادا بگیرند و اگر تلویزیون داخلی را ببینید خلاصه خبرهای صدا و سیما این است : باور کنید اوضاع در همه جای دنیا از ایران بدتر است
---------------------------------------------------------------
شوتيه عينكش را دور دستش می چرخونه بعد میزنه چشمش، سرش گیج میره میخوره زمین هوا ميره ، نمیدونی تا کجا ميره
---------------------------------------------------------------
پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
---------------------------------------------------------------
از یه کچل می پرسن اسم شامپوت چیه؟ می گه من شامپو لازم ندارم از شیشه پاک کن استفاده می کنم!
---------------------------------------------------------------
حکمتی برای فهيمان : يارو داشته دنبال جاي پارك مي گشته اما پيدا نمي كرد! در همون حال گشتن به خدا ميگه: خدايا اگه يه جاي پارك برام پيدا كنيا من نماز مي خونم، روزه مي گيرم كه يه دفعه يه جاي پارك مي بينه و به خدا مي گه! خدا جون نمي خوادخودم پيدا كردم
---------------------------------------------------------------
رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!
---------------------------------------------------------------
اين جريان واقعی است : يکی از دوستان دکتر تعريف ميکرد برای يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نميدونم تا اين کپسول ها که دادين را ميخورم دلم آشوب ميشه
---------------------------------------------------------------
غضنفر مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست
---------------------------------------------------------------
نصیحت یه شوهر به زنش: هر وقت یه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…

بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره
---------------------------------------------------------------
طرف یه تیکه آشغال مي پره  تو چشمش . می ره جلوی آينه  تو چشش فوت ميكنه. خانمش بهش ميگه ديوونه تو فوت نكن بذار اون فوت كنه!
---------------------------------------------------------------
به مشنگه میگن اگه یه دختر بهت پا بده چی کار می کنی؟ میگه خوب میدمش به یه جانباز!

---------------------------------------------------------------

یه روزی از طرف دامپروری میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میكنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوكباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میكنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!
---------------------------------------------------------------
يه پيرمرد چاخانه داشته خاطره تعریف میکرده، میگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نه که مثل الان نبود دو نفر خیلی بود
---------------------------------------------------------------
به يکی میگن با ارّه برقی 100 تا درخت قطع کن ، 96 تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن 4 تا دیگه بیشتر نمونده ، میگه مگه روشنم میشه
---------------------------------------------------------------
يارو داشت واسه دوستش تعریف میکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل می رفتم، که یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
دوستش میگه: آخه چطوری میشه؟ تو که الان زنده ای و داری زندگی می کنی!!
يارو میگه: ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم به این میگی زندگی
---------------------------------------------------------------
به يکي ميگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟ می گه می رم بالای درخت .می گن : تو دریا که درخت نیست يارو می گه: مجبورم می فهمی ؟ مجبورررررم
---------------------------------------------------------------
يکی از اين جوون های مغز قاطی پارچه می بره خیاطی می گه آقا اینو واسم کت شلوار بکن فردا نیام بگی سوزنم شکست چرخم خراب شد حال نداشتم اصلا پدر سگ بده نمی خوام بدوزی
---------------------------------------------------------------
از يکي ميپرسن فرق کچل با هواپیما می دونی چیه؟ میگه بابا ما سرمون ميشه کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است
---------------------------------------------------------------
مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
مشتری: وای! اون یکی چنده؟
فروشنده: وای وای!!


---------------------------------------------------------------
يارو سکه میندازه صندوق صدقات ٬ سوارش میشه
---------------------------------------------------------------
دو تا تنبل دراز كشيده بودند يكيشون داشته خميازه ميكشيده اون يكي ميگه داداش تا دهنت بازه لطفا اين اصغر ما رو هم صدا كن
---------------------------------------------------------------
عروس ميره گل بچينه ، شهرداری ميگیرتش
---------------------------------------------------------------
طرف خودشو میمالیده به سپر ماشین ! میگن چی کار میکنی بابا, میگه دارم اوقاتمو سپری میکنم
---------------------------------------------------------------
یکی زنگ ميزنه 118 ميگه شماره غضنفر رو داريد يارو ميگه نه ، ميگه پس من ميگم تو يادداشت كن داشته باشی
---------------------------------------------------------------
به یارو میگن ۱۲ امام رو میشناسی؟ میگه آره. میگن خوب نام ببر؟ میگه اونجوری که نه. اگه ببینمشون میشناسم
---------------------------------------------------------------
اگه دیدی یه سوسک پشت و رو افتاده و داره دست و پا می زنه، فکر نکن با دمپائی زدنش... داره به قیافه تو می خنده
---------------------------------------------------------------
غضنفر میره برای عضو شدن تو بسیج مسئول ثبت نام ازش می پرسه معنی قدس سره الشریف یعنی چی؟ غضنفر یه خورده فکر می کنه میگه همون دمش گرم خودمونه دیگه
---------------------------------------------------------------
يارو ميره خواستگاري، از دختره خوشش نمياد، به باباي عروس ميگه : ما ميريم يه دور ميزنيم ، بر مي‌گرديم ، راستی تا ساعت چند بازيد ؟
---------------------------------------------------------------
يه بنده خدا پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطي مي‌كنه، ميره انگشت مي‌كنه تو حلق راننده قطار
---------------------------------------------------------------
یارو با دختره دوست می شه می گه ببخشید اسم شما چیه؟ دختره می گه من اسمم شراره است ولی بچه ها صدام می کنن شراب. طرف می گه : منم اصغرم بچه ها صدام می کنن عرق سگی
---------------------------------------------------------------
يه دفعه دو تا هزار پا همديگر رو بغل ميکنن ميشن زيپ
---------------------------------------------------------------
يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونه
---------------------------------------------------------------
يه يارو زنگ ميزنه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . به نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم
---------------------------------------------------------------
از طرف مي پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان كردم..... پياده خيلي راهه
---------------------------------------------------------------
پسره رو ختنه می کنن می گن باید دامن بپوشی. می گه نامردا مگه چقدشو بریدین؟
---------------------------------------------------------------
دختره ميره تعليم رانندگي ... ازش ميپرسند چطور بود ؟ ميگه : بد نبود ! اما معلمش خيلي مذهبي بود. ميگن : واسه چي؟ ميگه : والا من هر كاري ميكردم هر جايي ميپيچيدم ميگفت : يا اباالفضل ...يا حضرت عباس...يا امام حسين
---------------------------------------------------------------
 تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟  1- بد نيست  2- خوب است  3- الحمدالله   4- تو خوبي؟
---------------------------------------------------------------
يه نفر يه سگ فلج داشته، هر وقت دزد ميومده، سگه رو مي گذاشته توي فرغون و دنبال دزده مي‌دويده
---------------------------------------------------------------
اخيرا کشف کردند که حرف مورد علاقه ي دختر هاي ايراني در زبان فارسي ( پ ) و ( خ ) مي باشد، مثلا : دوست دارند که ( پول ) ( خرج ) کنند. ( پسر ) ( خر ) کنند. ( پدر ) ( خام ) کنند. ( پرايد ) ( خرد ) کنند.  ( پاسپورت ) بگيرند برن ( خارج) . ( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و ... ادامه دارد
---------------------------------------------------------------
تست هوش :  به 750 گرم میگن چی؟؟؟ ........... ميگن نیم کیلو و نیم
---------------------------------------------------------------
بر اساس جديدترين تحقيقات ، تنها 20% از مردها عقل دارند! ... مابقي همگي زن دارند
---------------------------------------------------------------
يه نکته جدی : ترجيح مي دم روي موتورسيكلتم باشم و به خدا فكر كنم تا اينكه تو كليسا باشم و به موتورسيكلتم فكر كنم - مارلون براندو
---------------------------------------------------------------
شرمنده ، بی ادبيه ولی ..... از فردا طرح قهوه ای ايرانسل در سراسر کشور : فقط با پرداخت صد هزار تومان هر گوهی ميخواهيد بخوريد
---------------------------------------------------------------
آيا ميدانستيد که بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ است !
---------------------------------------------------------------
يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب
---------------------------------------------------------------
به يه نفر گفتن چه وقتي خيلي ضايع شدي گفت : يه روز دختر خالم بهم زنگ زد گفت: بيا خونه خاليه!! منم خوشحال شدم رفتم. در رو که باز کردم ديدم کسي نيست! دختر خالم گفت: من ميرم تو اتاق تو هم 5 دقيقه ديگه بيا تو!! منم 5 دقيقه بعد رفتم تو ديدم همه ميگن تولد تولد تولدت مبارک. بعد به طرف ميگن خب چه ربطي داشت! ميگه: اخه لخت رفته بودم تو
---------------------------------------------------------------
توصيه دخترانه : اگه يه موقع مورد حمله يک پسر قرار گرفتی شلوار اونو بکش پايين دامن خودتو بده بالا ! فکر بد نکن! آخه اينجوری تو ميتونی بدوی ولی اون نميتونه
---------------------------------------------------------------
به ملانصرالدين ميگن جوان ها شراب ميخورن قمار ميکنن ترياک ميکشن دختر بازي ميکنن ... حکم چيه ؟ ميگه : گيشنيز
---------------------------------------------------------------
سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنه مي‌پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف
---------------------------------------------------------------
يه روز يه پسره رو ميبرن کلانتري ، ميگه چرا منو آوردين اينجا ؟؟ ميگن واسه عرق خوري .. ميگه پس چرا نميارين بخوريم؟
---------------------------------------------------------------
پسر خوب چگونه پسري است ؟ پسري كه اولا دوست دختر نداشته باشه - دوما دوست دختر نداشته باشه - سوما دوست دختر نداشته باشه - چهارما دوست دختر نداشته باشه..... چون دوست دختر بناي اوليه منحرف شدن اين گل پاك و معصوم است
---------------------------------------------------------------
پشت کنکوريه نذر میکنه اگه دانشگاه قبول بشه ،،،ننه اش رو با پای برهنه بفرسته کربلا
---------------------------------------------------------------
ميدوني به يه دختر خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟.............. ميگن : شب بخير
---------------------------------------------------------------
روزگاريست همه عرض بدن ميخواهند / همه از دوست فقط چشم و دهن ميخواهند / ديو هستند ولي مثل پري مي‌پوشند / گرگ‌هايي كه لباس پدري مي‌پوشند / آنچه ديدند به مقياس نظر مي‌سنجند / عشق‌ را همه با دور كمر مي‌سنجند / خب طبيعي ست كه يك روزه به پايان برسد / عشق‌هايي كه سر پيچ خيابان برسد
---------------------------------------------------------------
دختره تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می میره رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد رفت
---------------------------------------------------------------
پسره تو كليسا نشسته بوده، يهو مي‌بينه يه دختر خيلي خوشگل  مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه. دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي ، پول دادي ، قيافه دادي ، خانواده خوب دادي... فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام... اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح‌! خودت كمكم كن! پسره از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم ميرم!
---------------------------------------------------------------
طرف عروسي ميكنه، هفته بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر ، ميگه: اقاي دكتر ما بچه دار نميشيم!! دكتره ميپرسه: چند وقته ازدواج كردين؟ طرف ميگه: يك هفته است!! دكتره شاكي ميشه، ميگه: داداش من، اين زنه ، مايكرووِيو كه نيست
---------------------------------------------------------------
يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم ، پر پروانه شکستن هنر انسان نيست ، گر شکستيم ز غفلت،من و مايي نکنيم ، يادمان باشد سر سجاده عشق ، جز براي دل محبوب دعايي نکنيم ، يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد ، طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم
---------------------------------------------------------------
شکمو داشته نوار روضه گوش میداده میزنه آخر نوار ببینه شام ميدن یا نه
---------------------------------------------------------------
غضنفر ميره رستوران، گارسون ميخواد بزارتش سر كار ميگه: غذاي امروز «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با «ليمو» است! غضنفر ميگه : «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با چي
---------------------------------------------------------------
پسره ، دختر محلشون را نشون ميکنه ، رفيقاش ميان با سنگ ميزنن
---------------------------------------------------------------
تُو قلبمی ، تُو خونمی ، تُو تموم وجودمی ........ رفتم دکتر ، ميگن انگل داری
---------------------------------------------------------------
به دختره مي گن اگه دنيا رو بهت بدن چي كار مي كني مي گه من فعلا مي خوام درسمو ادامه بدم
---------------------------------------------------------------
دو تا دانمارکی با هم همسایه بودن ... هر سی ثانیه برق یکیشون می رفت ... تحقیق می کنن می بینن از چراغ راهنمایی برق ميدزدیدن
---------------------------------------------------------------
به عضنفر میگن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه!
---------------------------------------------------------------
ديگه از چشم افتادي . مي فهمي؟ ..............صاف افتادي تو قلبم
---------------------------------------------------------------
شيرفرهاد ميره تو صف نونوايي، شاطر نونوائی ميگه: نون تا اينجا بيشتر نمي‌رسه، بقيه برن. شیرفرهاد ميگه: ببخشيد اگه ميشه جمع‌تر وايسين نون به ما هم برسه
---------------------------------------------------------------
يه مرده ، زنشو تو یه فیلم بد می بینه آخر فیلم میگه خدا شکر که فیلم بود
---------------------------------------------------------------
يارو ميره حرم داد می‌ زنه : آقايون شلوغ نكنيد! حاجت ها قاطی‌ می‌شه! من پارسال اومدم ، حامله شدم
---------------------------------------------------------------
غضنفر میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما این رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین
---------------------------------------------------------------
هميشه براي کسي بخند که ميدوني به خاطر تو شاد ميشه... واسه کسي گريه کن که ميدوني وقتي غصه ‏داري و اشک ميريزي برات اشک ميريزه... براي کسي غمگين باش که در غمت شريکه... عاشقه کسي ‏باش که دوستت داشته باشه
---------------------------------------------------------------
پيروزي افتخار آميز دانشمندان ايراني در عرصه انرژي هسته اي و دستيابي آن عزيزان به اورانيوم غني شده رو ولش کن "خودت چه طوري؟
---------------------------------------------------------------
يه برره ای به رفيقش مي گه من يه تمساح پيدا كردم چيكارش كنم؟ ميگه ببرش باغ وحش. فردا رفقيش مي گه برديش؟ يارو مي گه : آره ، تازه امشب هم مي خوام ببرمش سينما
---------------------------------------------------------------
يك گاو نر دنبال يك گاو ماده مي افته گاو ماده هي فرار مي كرده دست آخر به يك كوچه مي رسه كه بن بست بوده برمي گرده و با حالت درماندگي مي گويد آخه چي از جون من مي خوايي گاو نر مي گه مااااااااااااااااااااااچ
---------------------------------------------------------------
گوش بده ببين چي ميگم . اگه يکي بهت پي ام داد گفت من حسن هستم و سراغ منو از تو گرفت بگو نمي شناسمش. اين يارو شماعي زاده فکر مي کنه گيتارش دست منه
---------------------------------------------------------------
يه پسره  به دختره ميگه بوس ميدي؟  ميگه نه ! پسره ميگه به جهنم بخاطر خودت گفتم من خودم زن دارم
---------------------------------------------------------------
يه برره ای  میمیره ، شب اول قبر ۶۲ تا فرشته میان سراغش. ۲تاشون سوال می کردن  .... ۶۰ تاشون حالیش می کردن
---------------------------------------------------------------
سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد در به دري ، هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است  و چون به پايان رسد مايه ضرر ، پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب ..... از جيب و جان که بر آيد ...... کز عهده خرجش به در آيد
---------------------------------------------------------------
يه دفعه يه پسره داشته راه ميرفته ميخوره زمين هواااااااااا ميره نميدونی تا کجاااااااا ميره
---------------------------------------------------------------
يارو  زنگ میزنه ۱۱۰ میگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس میگه ، برو صندلی جلو بشین
---------------------------------------------------------------
يه بچه خوشگله ريش بزی ميذاره ، گرگه مياد ميخورتش
---------------------------------------------------------------
یه روز سه تا خانوم مرغه به هم میرسن اولی میگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف دخترم یه عکس جوجه خروس پیدا کردم ..... دومی ميگه این که چیزی نیست یه روز دیدم دخترم تو خیابون داره با یه خروسه ميگه و ميخنده .... سومی ميگه اینها که چیزی نیست من دیشب تو کیف دخترم یه تخم مرغ پیدا کردم
---------------------------------------------------------------
يارو ماشينش تو برف گير ميکنه زنجير نداشته ،  سينه ميزنه
---------------------------------------------------------------
گرگه ميره در خونه شنگول و منگول در ميزنه ، مامانشون ميگه بيا تو بچه ها نيستن
---------------------------------------------------------------
زن خوب برای ازدواج بايد سه تا خصلت داشته باشه : 1 - نجيب باشه يعنی با جيب آدم کاری نداشته باشه ........... 2 - خانه دار باشه يعنی از خودش خونه داشته باشه
4 - مثل ماه بمونه يعنی شبها بياد و صبح بره خونه باباش ............... 5 - البته در حد متعالی اين که باباش وضعش توپ باشه و 3 تا سکته هم کرده باشه
---------------------------------------------------------------
به آسمون نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... به دريا نگاه ميکنم تو رو ميبينم  ... به دشت های سبز نگاه ميکنم تو رو ميبينم و حتی وقتی به قلبم نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بابا بيا برو اونطرف بگذار يه چيز بهتر ببينيم
---------------------------------------------------------------
اين هم يه شعر واسه بعضی دخترهای امروزی :
آخر يه روز تيک ميگيری  ،  لباسهای شيک ميگيری  ،  بابات را ميکنی کچل  ،  تا بينی رو کنی عمل ،  با همراهت زنگ ميزنی  ،  عينک رنگ رنگ ميزنی ،  اين دل و اون دل ميزنی  ،  هي به موهات ژل ميزنی  ،  جنس لباسات تريکو  ،  موزيک فقط از انريکو  ،  جوراب های فسقلکی  ،  روسری های الکی  ،  با اشوه های شُتری  ،  ميشينی پشت موتوری  ،  تو خيالت خيلي تکی  ،  فکر ميکنی با نمکی  ،  خوشی با اين تيپ خفن  ، حالا قشنگی مثلا ؟
-----------------------------------------------------------------
از يه نفر ميپرسن اولين کسی که رفت مکه حاجی شد کی بود ميگه حاج زنبور عسل
-------------------------------------------------------------------
آقا ماشا ا... ميره تو بانک وام بگيره ، ضامن نداشته منفجر ميشه
-------------------------------------------------------------------
آقا ماشاا... را ميبرن بهشت ، زير پای مادران له ميشه ( آخه بهشت زير پای مادران است )
--------------------------------------------------------------------
يه دفعه بامشاد داشته با پيچ گوشتی به ناف شکمش ور ميرفته يکهو  پيچ شکمش باز ميشه باسنش مي افته
----------------------------------------------------------------------
به آقای پشندی ميگن سه تا اسم بگو توش الله داشته باشه .. ميگه شکرالله ، حمدلله ، سيندرلاه
 ----------------------------------------------------------------------
يه دفعه يه آفتاب پرست ميره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " ميکنه
----------------------------------------------------------------------
!!!! يه دفعه پليس  ( بامشاد )  را ميگيره بهش ميگه کارت ماشين ، گواهينامه ، بيمه ..... بامشاد ميگه بايد با اينها جمله بسازم
----------------------------------------------------------------------
يك روز تو ي جهنم شلوغ بوده و همه مي زدند و مي رقصيدند
يكي مي پرسه چي شده ..... مي گويند : آخ جون پروند ه ها گم شده ، پروند ه ها گم شده
----------------------------------------------------------------------
دکتر نظام وظيفه پسر لاغری را معاينه کرد و در برگه نوشت : معاف، به دليل ضعف جسماني
پسره با خوشحالي گفت : آخ جون  فوری ميرم زن ميگيرم
دکتره نوشت : و همچنين ضعف عقلاني 
 
-----------------------------------------------------------
يه روز چند تا رفيق ميخواستن برن گردش ، اولی ميگه ماشينش با من ، دومی ميگه نهارش هم با من ، سومی هم ميگه تخمه و چای هم با من ، چهارمی ميگه پس حالا که همتون يه چيز ميارين منم داداشم را ميارم
-----------------------------------------------------------------------
يه روز ميبينن عزرائيل ماکسيما خريده  ، ميگن عزرائيل وضعت خوب شده ، ميگه حقوق اضافه کاری هاي زلزله بم را جمع کردم
-----------------------------------------------------------------------
مادر : پسرم ، من دارم مي رم خريد يه وقت به كبريت دست نزني ها
پسر : نه مامان جون  من خودم فندك دارم 
 
-----------------------------------------------------------------------
از خشايار پرسيدند : گاو بهتره يا گوسفند
خشاياره ميگه : گاو بهتره
مي پرسند چرا
ميگه : گاو وقتي ميخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه ميکنه بعد سمت چپ رو ، بعد ميره ، ولي گوسفند عين گاو سرشو ميندازه پايين رد ميشه 
 
-----------------------------------------------------------------------
بهروز خالي بند يه زن حامله رادر اتوبوس ميبينه و به او ميگه : خانم اين چيه
خانومه ميگه : معلومه بچه ام است ديگه
بهروزه ميگه : دوستش داري
خانومه : آره خوب، خيلي
ميگه : پس چرا قورتش دادي
-----------------------------------------------------------
يه بچه ايي تازه بدنيا اومده بوده ، شير مامانشو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي خوره بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم
 
-----------------------------------------------------------------------
خشايار قله اورست رو فتح ميکنه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي بود
خشاياره ميگه : والله آقا من اين چيزها حاليم نيست ، اگه بازم بهم بار بخوره ميارم اين بالا

-----------------------------------------------------------------------
آقا غلام تو اتوبوس كنار يه خانم چاقي نشسته بود يه نيگاه به خانومه کرد و گفت : راستي خانم اسم شما چيه
خانمه گفت : غنچه
آقا غلام گفت : شما وا بشين ديگه چي چي ميشيد
----------------------------------------------------------------------
يک روز غضنفر خواب ميبينه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش نيست
------------------------------------------------------------------------
فالگير: فردا شوهرتون ميميره!
زن: اينو كه خودم ميدونم. بهم بگو گير پليس ميفتم يا نه!
------------------------------------------------------------------------
 فرق يك مرد با يك گربه چيه؟
- يكيشون يه موجود دله است كه بي چشم و روئه و براش مهم نيست كه كي بهش غذا ميده, اون يكي يه حيوان ملوس خانگيه.
------------------------------------------------------------------------
يه نفر داشته با زنش دعوا ميکرده که :   تو که از من خوشت نميومد پس چرا سر سفره عقد با صداي بلند داد زدي بـــــــــــله ،،، زنه ميگه : من به تو نگفتم بله ،، يکي از من پرسيد با اين مرتيکه عوضي ميخواهي ازدواج کني من داد زدم بـــــــــــله 
به خشايار ميگن با شمشير جمله بساز ، ميگه فولاد فدات شم  شير بخور
خشايار و بهروز خالي بند  را ميبرن جهنم ، اما وسط راه ميگن به شما يه آوانس ميديم ،، ميگن چيه ،ميگن اينجا 2 نوع جهنم داريم يکي جهنم ايراني ها يکي جهنم خارجي ها ، ميپرسن فرقش چيه ، ميگن تو جهنم خارجي ها هفته اي يک بار قيـر داغ ميريزن تو دهنتون اما تو جهنم ايراني ها هر روز ،،،، خلاصه خشايار ميگه من ميرم تو جهنم خارجيا و بهروز هم مياد تو جهنم ايرانيا ..... يه چند ماهه بعد خشايار ميبينه خيلي ناجوره اينجا ميگه بيچاره بهروز خالي بند که هر روز قير ميخوره ، خلاص ميره ميبينه بهروز با رفيقاش نشستن دارن حال ميکنن و چاخان  خبري هم از قير داغ نيست ،خشاياره  ميگه جريان چيه ، مگن بابا اينجا آخه جهنم ايراني هاست يک روز قيرش نيست ، يک روز قيرش هست قيفش نيست ، يه روز  دو تاش هست يارو نمي ياد سر کار
آقا غلام زنگ ميزنه 110 ميگه آقا  صدي ده  طرف ميگه بله بفرمائيد غلامه ميگه بي انصاف تو بازار صدي پنج نزول ميدن
خشايار به رفيقش ميگه: ميخوام دختر شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه كشكيه؟!  خشايار ميگه: بابا من كه راضيم، ننه ام هم كه راضيه، فقط مونده شاه و دخترش!
مهران مديري 2 تا دزد ميگيره زنگ ميزنه به 220 
طرفخيلي شاكي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضایعه ، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ طرف ميگه: خشايارِ گهُ‌چهره! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟  خشايار ميگه: خشايار ان‌چهره!
  بهروز خالي بند پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره
5-  از خشايار ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يوم‌الله سيزده آبان!         نــــــــــــــه غلام
6- بهروز خالي بند رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن.
:: موضوعات مرتبط: لطیفه , ,
:: برچسب‌ها: لطیفه ,
:: بازدید از این مطلب : 1175
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان
  • عشق
    پیامک عاشقانه


    زندگی را که همه از پس اش بر می آیند،

    عشق است که دست نیافتنی است!

    و اگر دست یافتی،

    می شود همان زندگی که قرار است از پس اش بربیایی!

  • عاشق شده بود...!
    پیامک عاشقانه

    دیشب غزلی سرود ، عاشق شده بود

    با دست و دلی کبود ، عاشق شده بود

    افتاد ، شکست ، زیر باران پوسید

    آدم که نکشته بود ، عاشق شده بود

     

  • اینگونه زندگی کنیم:
    پیامک باحال

    اینگونه زندگی کنیم: ساده اما زیبا، مصمم امابی خیال، متواضع اما سربلند، مهربان اما جدی، سبز اما بی ریا، عاشق اما عاقل . . .

  • هنر
    پیامک باحال

    تلاش کنیم ندیده ها را ببینیم ، دیدن آنچه که همه می بینند هنر نیست . . .
     

  • ایمان
    پیامک باحال

    برترین نوع ایمان آن است که بدانی هر جا هستی خدا با توست . . .

    پیامبر اکرم(ص)

  • خوشبختی
    پیامک باحال

    خوشبختی سراغ کسی می رود که فرصت اندیشه درباره بدبختی را ندارد . . .

  • سگها
    پیامک فلسفی و فکری

    از نظر انسانها سگها حیواناتی با وفا و مفید هستند

    ولی از نظر گرگها، سگها گرگهایی بودند که تن به بردگی دادند

    تا در آسایش و رفاه زندگی کنند!

    ( چگوارا)

  • رد بزرگ
    پیامک باحال

    در شرایط دشوار زندگی مرد بزرگ به خود سخت میگیرد و مرد کوچک به دیگران . . .

  • سلامتی
    پیامک باحال

    سلامتی تاجی است بر سر انسانهای سالم که فقط افراد بیمار آن را می بینند . . .

  • ببین چه دارى ؟
    پیامک فلسفی و فکری

    از تمام داشته هایت که به آن می بالى خدا را جدا کن بعد ببین چه دارى ؟

    به همه کمبودهایت که از آن می نالى خدا را بیفزا و ببین دیگر چه کم دارى ؟

  • زندگی
    پیامک باحال

    زندگی را دوست دارم به شرط آن که:

    (ز)آن زندان نباشد

    (ن)آن ندامت نباشد

    (د)آن در ماندگی نباشد

    (گ)آن گورستان نباشد

    (ی)آن یاس نباشد

  • زمستون
    پیامک دوستی

    زمستون  از ره رسید... اگه سردت شد خبرم کن تا بیام واست بسوزم رفیق.

  • قیامت
    پیامک امام زمان (عج)

     قیامت قامت و قامت قیامت

    قیامت می کند آن قد و قامت

    موذن گر ببیند قامتت را

    به قد قامت بماند تا قیامت

  • ضربه ات کاری بود
    پیامک عاشقانه

    مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود ، و چه زشت به من و سادگیم خندیدی ، دل من سخت شکست به تو عشقی پاک که پر از یاد تو بود و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود ، تو برو و برو تا راحتتر تکه های دل خود را سر هم بند زنم

  • نمی بخشمت
    پیامک عاشقانه

    نمی بخشمت به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی ، به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی ، نمی بخشمت به خاطر دلی که برایم شکستی ، به خاطر احساسی که برایم پر پر کردی ، نمی بخشمت به خاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ، به خاطر نمکی که بر زخمم گذاردی
     



:: موضوعات مرتبط: پیامک , ,
:: بازدید از این مطلب : 1347
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان
  • همیشه شاد باشید
    لطیفه های کوتاه

    غضنفر ميخواسته بره بهشت زهرا، ‌گل گيرش نمياد كمپوت مي‌بره!!!

  • جوک داغ
    لطیفه های کوتاه

     

    یارو صبح از در خونه مياد بيرون، ميبينه سر كوچه يك پوست موز افتاده، با خودش ميگه: اي داد بيداد، باز امروز قراره يك زميني بخوريم!!!
     

     
  • کوتاه‌ترين داستان عشقي
    لطیفه های خانوادگی

    *روزی مردی از یک دختر پرسید *

    «آیا با من ازدواج می‌کنی؟». دختر جواب داد «نه»

     

    و از آن پس مرد شاد زیست، به ماهیگیری و شکار رفت، کلی گلف بازی کرد، هر چه می خواست نوشید و هر جا که خواست رفت...

  • مبارک
    لطیفه های سیاسی

    به مبارک گفتند: امروز که آخرین روزیه که با مردم مصر هستی ، چه احساسی داری؟
    مبارک با تعجب جواب داد: وا ! مگه مردم مصر کجا دارن می رن؟!

  • علت سانحه هواپيماي اروميه
    لطیفه های کوتاه

    علت سانحه هواپيماي اروميه لهجه برج مراقبت اعلام شد.
    برج مراقبت : بيابان دي ، بيابان دي  (به زبان ترکی ، فارسیش میشه بیابان است)
     دريافت كاپيتان : بيا بانده ، بيا بانده

  • زندگی
    نکته های با مزه وحکمت آموز

    زندگی مثل آمپول تو باسن میمونه هر چی سفت تر بگیری بیشتر درد می گیره .
    .
    .
    .
    .
    شل کن عزیزم

  • شوهر
    لطیفه های خانوادگی

    بزرگترین گناه؟ شوهر نداشتن

    بزرگترین تفریح؟ شوهر سرکار گذاشتن

    بزرگترین جهاد؟ شوهر کشتن

    بزرگترین کار؟ شوهر تربیت کردن

    بزرگترین شگفتی؟ شوهرعاقل دیدن

    بزرگترین آرزو؟  داشتن مردی به اسم شوهر
     

  • مشکل
    لطیفه های تاریخ گذشته

    نامزد غضنفر: اینقدر مى خوامت که دوست دارم تو بغلت بمیرم
    غضنفر: تو رو بخدا برو بغل ننت بمیر واسه ما مشکل درست نکن!

  • زاییدیم
    لطیفه های کوتاه

    زمستان آمد و من بی هوا چاییدیم
    سرما که به عمر خود ندیدم ،دیدیم
    یارانه وصول شد ولیکن امروز
    یک قبض رسید و زیر آن زاییدیم

  • سیستم گویا
    نکته های با مزه وحکمت آموز

    سلام. به سیستم گویای نانوایی شاطر اکبر خوش آمدید؛ جهت اطلاع از قیمت نان عدد ۱، ثبت نام خرید نان به صورت قسطی عدد ۲، طرحهای تشویقی رنگی عدد ۳ و شرکت در قرعه کشی پنج نان ریگان در هفته عدد ۴ را فشار دهید.
     

  • سوال
    لطیفه های سیاسی

    یه سوال به سوالهای شب اول قبر اضافه شد:

    ۸۱۰۰۰ تومن یارانه تو چیکار کردی؟

  • ایزی لایف
    لطیفه های کوتاه

    این منم، تازه از سر جلسه امتحان بلند شدم،همه چی عادیه هیچ چیز غیر طبیعی نمی بینید،

    .

    .

    پوشک دانشجویان ایزی لایف مخصوص امتحانات!!!

  • ضرب المثل بنزینی:
    لطیفه های کوتاه


    ۱-بنزین دیدی ندیدی
    ۲-بنزین زرد برادر گریسه
    ۳-با بنزین بنزین گفتن ماشین روشن نمیشه
    ۴-به اندازه بنزینت گاز بده
    ۵-بنزین همسایه اورانیومه
    ۶-بنزین حقه
    ۷-از این حرفا بوی بنزین میاد

  • انشاء
    نکته های با مزه وحکمت آموز

    سربرگ انشای حیف نون: "به نام خدایی که هرچه می کشیم از اوست"

  • نارنگی
    لطیفه های کوتاه

    یک روز حیف نون می ره نارنگی بخره، اسم نارنگی یادش نمی یاد. بعد می گه: "آقا به من 2 کیلو پرتقال کم باد بده"

  • خبر فوری!
    لطیفه های سیاسی

    دقایقی پیش هواپیمای بوئینگ در مسیر تهران - شیراز به سلامت به زمین نشست!

    کارشناسان در حال بررسی علت ماجرا می باشند!!

  • امتحان رانندگی
    لطیفه های کوتاه

    غضنفر می ره امتحان رانندگی، افسر بهش می گه حركت كن.
    غضنفرمی زنه دنده عقب!
    افسر میپرسه چرا دنده عقب می ری؟
    می گه می خوام خیز بگیرم!

  • نوشابه گاز دار
    لطیفه های قدیمی

    یه نفر عینک دودی می زنه میره کنار دریا میگه وای چه قدر نوشابه گازدار!

  • اطلاعیه شیطان
    لطیفه های سیاسی

    اطلاعیه شیطان پس از هدفمندی یارانه ها: تا میتوانید گناه کنید به علت مبلغ بالای قبض، گاز جهنم قطع شده از آتش خبری نیست!

  • آپشن
    لطیفه های سیاسی

    جهان سوم جایی است که در آن کنجد روی نان بربری " آپشن " محسوب می شود
     



:: موضوعات مرتبط: لطیفه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1234
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : احسان

 

 

 

 

سلام
اخرین سری کاریکاتور های دیدنی در سال ۱۳۸۶
ببینید و لذت ببرید
ادامه عکس ها در ادامه مطلب

 

 
 
 
 
 
 
F O A D I 8 3 @ Y A H O O . C O M
 
F O A D I 8 3 @ Y A H O O . C O M
 
 
 
 
F O A D I 8 3 @ Y A H O O . C O M
 
F O A D I 8 3 @ Y A H O O . C O M


:: موضوعات مرتبط: کاریکاتور , ,
:: بازدید از این مطلب : 1333
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : چهار شنبه 20 بهمن 1389 | نظرات ()